معرفی سریال خانه کاغذی (Money Heist)
فراسیسکو گویا؛ سوم ماه می
سوم ماه می اثر فراسیسکو گویا را ببینید. نقاش اسپانیایی که تیرباران شهروندان مادریدی را توسط فرانسویها و ارتش ناپلئون تصویر کرده است. شهروندان در تله گیر افتادهاند. یا مردهاند یا نزدیک مرگاند. به چهره آن مرد سفید پوش نگاه کنید که تنها لحظهای بعد خواهد مرد. مردی که یا جلوی دوستانش ایستاده یا دوستانش پشت او پنهان شدهاند. اما چه فایده همهشان خواهند مرد.
جبهه مقاومتی که پروفسور ادعایش را دارد در رویاهایشان میلولند. آنها در رویاهایشان زندگی میکنند. در قارههای مختلف. اما جعبه دردسر باز به دست پاندورا همان توکیو باز میشود. ریو دستگیر میشود و عملیات نجات در شرف آغاز شدن است. پروفسور و یارانش مانند همان شهروندان مادریدی در تله مرگاند. آیا پروفسور میتواند نجاتشان دهد؟ همه آنها در یک قدمی مرگند. دیگر همهشان میتوانند برلین را درک کنند.
عملیات نجات تبدیل میشود به سرقت از بانک اسپانیا. بانکی پر از شمش طلا. نقشهای که دیگر مانند سرقت قبل مدون و فکر شده نیست. یعنی آنقدرها فکر شده نیست. ما با کاراکترهای جدیدی رو به رو هستیم. کاراکترهایی که مانند پالرمو جبهه پروفسور را باعث مشکل میکند و دو کاراکتر جبهه پلیس که آنها را قویتر خواهد کرد. این نکتهها کافی است که قدرت درام این بخش را بیشتر کند. ما در دو بخش گذشته اکثر مواقع با این رو به رو بودیم که پروفسور فکر اینجایش را هم کرده است. اما الان دیگر اینگونه نیست. همین متریال در فیلمنامه کمک میکند که بازیهای قویتری را شاهد باشیم. ما کارکترها و بازیها را بنا موقعیتهای متضاد پختهتر میبینیم. برخورد عشق و وظیفه در این بخش مهلکتر و پر سر و صدا تر است.
پروفسور
هنگامی یک شخصیت به کاراکتر میرسد که قابل پیش بینی نباشد. تفاوت شخصیت و کاراکتر را اینگونه بیان میکنند. مثلا یک شخصیت مهربان است اما چیزی که این شخصیت را به کاراکتر بدل میکند این است که این شخصیت تا کجا مهربان است؟ پروفسور آن آدم به ظاهر خونسردی که همه چیز را میداند و به احساسات پا نمیدهد، چگونه و تا کجا اینگونه باقی میماند؟ ما پروفسور را در این بخش در استیصال کامل میبینیم. زمانی که عاشق میشود. اما آلوارو مورته در بخشهای یک و دو سریال شمههایی از این ویژگیهایش را به ما نشان میدهد. همین باعث میشود تحول او طبیعی باشد بنا به این گفته که انسانها تغییر نمیکنند آن چیزهایی که در طول یک بازه زمانی براساس موقعیتهای متفاوت نشان میدهند در خودشان وجود دارد. در موقعیتی خاص مجال بروز مییابد.
بازی پروفسور جزئیات زیادی دارد. به درست کردن عینکش توسط دستش دقت کنید. انگار این انتخاب ژست برای او حکم نمایندگی ویژگی خودکنترلیاش را دارد. او در حال کنترل کردن خود است اما تا کجا؟ اوج بازی پروفسور تا اینجا همان صحنه از خود بی خود شدنش است در انتهای قسمت آخر. پروفسور زانو میزند. شکست میخورد. همه چیز را نابود شده میبیند. چشمان پر شوقش به یکباره خاموش میشوند. آلوارو مورته نشان داده است بازیگر فوق العادهای است. او تمام و کمال از پس نقش برآمده است.
آلیشیا سیرا
از او متنفرید؟ حال شما را بهم میزند؟ حیف که حامله است؟ او شخصیت مقابل و منفی پروفسور است. شخصیتی که خوب از کار درآمده است. او خود بمب است. شخصیتی شرور و باهوش و بدون ملاحظه اخلاقی. شخصیتی که باعث دردسر پروفسور میشود. بازیگر اردنی اصل سریال خانه کاغذی نجوا نیمری (Najwa Nimri) نقش یک پلیس شکنجهگر حامله را دارد. از او فاصله بگیرید. او خطرناک است. انتخاب حاملگی برای این کاراکتر انتخابی درخشان است. او مادری مهربان است؟ او وحشی است. کلیشههای یک زن حامله را برای ما بهم میزند. بازی خود او با توجه به امکانی که فیلمنامه به او میدهد بازی خوبی است.
با بدنی آرام و با اعتماد بنفس با آن آبنبات چوبی پلاستیکی در دهانش کاراکترش را ترسناک میکند. ما همیشه منتظریم تا او کاری کند تا همه چیز پروفسور را بر باد دهد. مانند خودش که انتظار بچهاش را میکشد. او در آستانه زایمان و خلق است. به قول خودش آماده است در لحظه دویست حقه به پروفسور بزند. او حقه ها را زایمان میکند. همانقدر دردآلود و خونآگین. این آستانگی در بازیاش به درستی درآمده است. اگر حالتان از او بهم میخورد و میخواهید سر به تنش نباشد و در طول سریال انواع فحشها را به او دادهاید پس او موفق بوده است.
پالرمو
خشن و عاشق. مجنون و جایگزین تیپ سایکو در نبود برلین دوست داشتنی. پالرمو دوست برلین و طراح نقشه سرقت از بانک اسپانیا. شخصیتی که برلین با جواب رد به تقاضای عاشقانهاش، او را له میکند. آدمی باهوش و نابغه را در نقطه ضعف قرار می دهد. آدمی که شهوت رئیس بودن دارد و نمیتواند رئیس بودن دیگری را تحمل کند. البته اگر برلین بود تمام و کمال در خدمت او بود. رودریگو د لا سر نا (Rodrigo de la Serna) به خوبی از پس دو وجهی بودن کاراکتر برآمده است. کاراکتری خشن و بی رحم در ظاهر اما در واقع عاشق و مهربان و صدمه دیده. نگاههای این بازیگر غوغا میکند. چشمانی که در تمام بازیاش روح صدمه دیدهاش را نمایندگی میکند و فرم دماغ بزرگ و خشنش سعی در پوشاندن چشمان دارند. او انتخاب درستی برای باری این نقش است. او مانند کودکی رفتار میکند که اسباب بازیاش را برداشتهاند. تضادها در بازیش عالی است. این تضادها کاراکتر و بازی او را چند بعدی و پخته میکند.
توکیو
تحول توکیو ملموس است. او آرامتر شده و خوی سرکشش کمی رامتر شده است. اما همچنان نجواگر اپرای کارمن اثر ژرژ بیزه در سریال است. داستان کارمن در سویل اسپانیا میگذرد. کارمن کولی زیبارویی است که خوی آتشینی دارد و باعث کشته شدن نامزدهایش و بدختی میشود. ورژن کوچک شده هلن در حماسه ایلیاد هومر. کاراکتر توکیو، خود کارمن است. با خوی آتشینی که همه را به آتش میکشد. اما توکیو در این فصل تفاوتی دارد با توکیو قبل. او مقداری تعادل را بین عشق و وظیفه رعایت میکند. اما باز نیز به نظر نگارنده بازی قابل قبولی ندارد. توکیو (Úrsula Corberó) مانکنی است برای جذب مخاطب. تلاش او و کارگردان در راستای جذاب نشان دادن اوست. سریال در این امر موفق هم هست. اما نباید فریب ظواهر توکیو را خورد. او نتوانسته است بازی قابل قبولی ارائه دهد و مر کلیشه است.
دنور
قسمت به قسمت بهتر و بهتر. فصل به فصل پختهتر. او ساده بازی میکند همانطور که کاراکترش ساده است. کار عجببی نمیکند و رمز موفقیت او این است. تمام اکتهایش به اندازه است. بازیگری مثبت مانند یک هافبک با ضریب پاس درست بالا بازیکنی شبیه به سرخیو بوسکتس (Sergio Busquets) بارسلونا و تونی کروس (Sergio Busquets) رئال مادرید. کم دیده میشود اما حضورش نیاز و ضروری است.
لحظهای قبل از مرگ
همانطور که گفته شد تابلوی سوم ماه می به خوبی بیان کننده حال و هوای این فصل است. بازیها و بدنها تنش بیشتری دارد. ریتم درونی و بیرونی بازیگران بیشتر است. این اتمسفر این چنین شرایطی را ایجاب میکند و به خوبی به بازی بازیگران تزریق شده است.
همین الان می توانید به اپل تی وی مراجعه کنید.